جدول جو
جدول جو

معنی زاده زنا - جستجوی لغت در جدول جو

زاده زنا
(دَ / دِ یِ زِ)
زنازاده. حرام زاده. (ناظم الاطباء). و رجوع به زاده و زنازاده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساده زنخ
تصویر ساده زنخ
ساده رو، پسری که هنوز ریش در نیاورده ساده رخ، ساده زنخ، زیبا
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ زَ نَ)
امرد. بیریش. که ریش نیاورده باشد. ساده. ساده روی. ساده رخ. ساده زنخدان. ساده شکر. ساده نمک:
صحبت کودگک ساده زنخ را مالک
نیز کرده ست ترا رخصت و داده ست جواز.
ناصرخسرو.
به ساده زنخ میل داری و داری
گزی در گزی ریش و سبلت نهاده.
سوزنی.
حریف ساده زنخ باید اندرین مجلس
نعوذباﷲ اگر را ویا و شین دارد.
کمال اسماعیل (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ یِ زَ)
مخفف زادۀ زمین:
خاکیانی که زادۀ زمی اند.
ددگانی بصورت آدمی اند.
نظامی.
و رجوع به زاده زمین شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
بچه زا. ج، زنده زایان. بچه زایان. پستانداران. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساده زنخ
تصویر ساده زنخ
آنکه بر عارضش موی نباشد ساده زنخ، محبوب معشوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زنده زا
تصویر زنده زا
بچه زا جمع زنده زایان بچه زایان پستانداران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده زنخ
تصویر ساده زنخ
((~. زَ نَ))
جوانی که هنوز ریش درنیاورده
فرهنگ فارسی معین
دامن زنانه
فرهنگ گویش مازندرانی